اگر تحولات بنيادي باشد به معناي تغيير نظام سياسي خواهد بود و از سوي ديگر بيانگر آن است که آنچه طي ماههاي اخير در اين کشور مشاهده کردهايم، صرفاً نشانههاي باليني تغييرات و نه خود تغييرات بودهاند.

به گزارش هفت چشمه به نقل از فارس، سعدالله زارعي طي يادداشتي در روزنامه کيهان نوشت: تحولات عربستان امروز در کانون توجه قرار گرفته است. سؤال اساسي اين است که آيا رژيم سعودي در عربستان در حال تحولي بنيادي است و يا آنچه روي خواهد داد خدشهاي به اساس نظام سياسي وارد نميکند. اگر تحولات بنيادي باشد به معناي تغيير نظام سياسي خواهد بود و از سوي ديگر بيانگر آن است که آنچه طي ماههاي اخير در اين کشور مشاهده کردهايم، صرفاً نشانههاي باليني تغييرات و نه خود تغييرات بودهاند. با اين وصف اين قلم وضعيت پيشروي عربستان را براساس اين باور که شرايط کنوني فقط علائم باليني يک تحول بنيادي است در موارد زير تجزيه و تحليل ميکند:
1- براساس آنچه گفته شده است بنسلمان طي هفتههاي اخير نزديک به 50 نفر از شاهزادگان و مسئولان ارشد ذينفوذ سعودي را از کار برکنار و بازداشت و اموال آنان را مصادره کرده است که فرزندان عبداله و طلال از جمله آنان بودند. با توجه به اينکه عربستان در موقعيت حساسي قرار دارد، نميتوان گمان کرد که چنين اقدامي بدون نظر آمريکاييها صورت گرفته است. چه اينکه دستگيري بيمقدمه نزديک به 50 شخصيت حکومتي در شرايطي که حکومت با انواعي از مسايل دست به گريبان است، ميتواندبه بروز اتفاقاتي منجر شود که قابل محاسبه نباشد.
از آنجا که آمريکاييها بخاطر ورود بيملاحظه به پرونده سياسي- امنيتي عراق مورد ملامت قرار گرفتند، طبعاً نميتوان پذيرفت که آنان در پروندهاي مهمتر از عراق بار ديگر دچار بيملاحظگي شوند. کما اينکه در طول حدود 40 سال گذشته، پنتاگون و سازمان سيا بطور ويژهاي روند مسايل در عربستان را زير نظر داشته و مديريت ميکنند.
با اين وصف جاي اين سؤال وجود دارد که پس چرا اين اتفاقات در عربستان روي داده و در آينده تکرار ميشود. پاسخ اين سؤال را خود محمد بن سلمان بيان کرده است او حدود دو هفته پيش در مصاحبه با يک شبکه تلويزيوني گفت در طول اين دوران همه حکومتهاي عربستان در تجزيه و تحليل مسايل ايران و راههاي مقابله با آن دچار خطا شدهاند و از اين رو او مصمم است؛ تغيير سياست در عربستان به مهار ايران نايل آيد. جداي از اينکه اين سخنان در واقع اعتراف صريح به شکستهاي پياپي آلسعود در مواجهه با ايران محسوب ميشود، بيانگر آغاز دورهاي جديد از تبليغات رسانهاي سعودي عليه ايران نيز ميباشد. اما البته در اينکه محمد بن سلمان بتواند در سياست جديد موفقيتي بدست آورد جاي ترديد وجود دارد و صد البته مواجهه نسبتاً مثبت آلسعود و شخص محمد بن سلمان با حضور توأم با امنيت زائران ايراني بيتالله الحرام و بعضي پيغام پسغامهاي او نشان ميدهد که خود او در موفقيت اعمال فشار بر ايران دچار ترديد ميباشد.
2- تغييرات در عربستان و مرتبط کردن آشکار آن به انقلاب اسلامي- آنگونه که بن سلمان در آن مصاحبه گفت- نيازمند يک وضع جديدي در داخل عربستان است وضع جديدي که نشان دهد بن سلمان از حمايت مردمي برخوردار است. چه اينکه نداشتن عمق مردمي در مواجهه با انقلابي که عليرغم آنکه 40 سال از پيروزياش ميگذرد، عميقاً از حمايت مردمي برخوردار است يک نقطه ضعف مهم براي رژيم سعودي به حساب ميآيد. در اين ميانه محمد بن سلمان پس از آنکه حکمي بنام خود صادر و امضاي پدرش را پاي آن گذاشت بنام «مبارزه با فساد» وارد ميدان شد و در يک چشم بهم زدن! چهل نفر از برادران و عموزادگان و... خويش را دستگير کرد و اعلام نمود که تعداد بيشتري را بازداشت خواهد کرد کما اينکه ديوان حکومتي عربستان از صدور حکم عليه 285 نفر از خاندان سعودي خبر داد و گفت طي روزهاي آينده بازداشت خواهند شد. بنسلمان اين همه را براي کسب محبوبيت در داخل انجام داد ولي واقعيت آن است که هر چند اقدام او عده زيادي از مردم و از جمله جوانان را خوشحال کرد اما در عين حال زبانها را هم روي فساد آلسعود باز کرد تا جائي که يکي از روزنامههاي آمريکايي نوشت اگر قرار بر مبارزه با فساد باشد و بخاطر آن بايد عدهاي دستگير شوند، اين حکم ابتدا بايد در مورد سلمان و پسرش جاري شود چرا که از بقيه شاهزادگان آلودهترند. اين ماجرا ما را به ياد بازداشتهاي محمدرضا خان در اواخر دوره حکومتش مياندازد. او در پاسخ به فشار مردم براي کنار رفتن از حکومت، چند تن از نزديکترين افراد به خودش از جمله هويدا و نصيري را بازداشت کرد و گفت که پيام انقلاب مردم را شنيده و حاضر است براي اصلاح امور هر کاري بکند. بعدها محمدرضا شاه به کساني که با تحليل شرايط چنين پيشنهادي را به او کرده بودند گلايهمند و معترض بود.
محمدبن سلمان تلاش ميکند تا با جذب سطحي از حمايت مردمي ضمن استقرار پايههاي سلطنت خود که از درون آلسعود معترضان جدي دارد، ظرفيت مواجهه با انقلاب اسلامي را پديد آورد اما واقعيت اين است که اقدامات او تا اين زمان به نتيجهاي نرسيده و بازي تبليغاتي او جواب نداده است.
3- آمريکا، عربستان، اسرائيل با همراهي بعضي دولتهاي ديگر شامل بحرين، کويت و امارات، سناريو مشترکي با نماي راه انداختن جنگ عليه حزباله لبنان به اجرا گذاشتهاند. اين سناريو ابتدا در آمريکا کليد خورد. دونالد ترامپ رئيسجمهور آمريکا در نطق 21 مهر ماه خود اعمال فشار عليه حزباله را به عنوان راهي براي محدود کردن آن در لبنان معرفي کرد. پس از آن در روز 12 آبان رژيم صهيونيستي اعلام کرد که حضور حزباله در طول مرزهاي منطقه مشرف به بلنديهاي جولان - قنيطره- را تحمل نميکند و براي اخراج حزبالله از سوريه وارد درگيري جديد نظامي ميشود. يک روز پس از اين سعدالدين حريري نخستوزير لبنان به رياض فراخوانده ميشود و براي استعفا از مقام خود تحت فشار قرار ميگيرد.
تصميم محور مشترک آمريکا و... براي آن بود که حزبالله بر سر دوراهي حفظ آرامش لبنان و ادامه حضور در سوريه يکي را برگزيند و گمان ميکرد که با پايان کار تروريستها و فرو کاستن از عملياتها، حزبالله به لبنان باز ميگردد و اين امکان فراهم ميشود که يک بازيگر قدرتمند از پرونده امنيتي سوريه کنار رفته و راه براي افزايش مداخلات غرب در پرونده سياسي سوريه باز شود اين در حالي است که حزبالله در يک تحليل دقيق و با خواندن دست اين محور اعلام کرد که سخن گفتن اسرائيليها از «جنگ جديد» يک بلوف بيش نيست. از سوي ديگر حزبالله با تقبيح اقدام سعودي در وارد کردن حريري به استعفا و اعلام آن در خاک عربستان، و ابراز نگراني نسبت به حفظ جان نخستوزير لبنان، توپ را به زمين عربستان انداخت و سبب شد که در داخل لبنان نه تنها اعتراضي عليه حزبالله شکل نگيرد بلکه سبب اعتراضات زيادي عليه سعودي از داخل لبنان شد. خب اين موضوع ناپختگي طرح مشترک آمريکا، اسرائيل و عربستان رابه اثبات رساند و از اين رو حريري در مصاحبه دو روز پيش خود گفت طي 2 تا 3 روز آينده به لبنان ميآيد و در چارچوب قوانين لبنان از قدرت کنارهگيري ميکند.
با اين وصف ميتوان گفت فشار سعودي به حريري و بر جامعه لبنان در واقع يک فشار برنامهريزي شده از سوي آمريکاييهاست و هدف از آن خود لبنان نيست بلکه تأثيرگذاري بر پرونده سياسي سوريه است چرا که در حال حاضر و طي يک سال آينده، سوريه شرايط حساس سياسي را در پيش خواهد داشت و براي اثرگذاري بر آن، آمريکا بايد موانعي که حزبالله يکي از اصليترين آن است را از پيش پاي خود بردارد. اما نه آمريکا و نه سعودي و نه اسرائيل از اين نکته غافل نيستند که با يک جنبش انقلابي بسيار هوشمند و منسجم مواجه ميباشند. جنبشي که ميتواند شرايط بد را به نفع خود تغيير دهد. کما اينکه در پرونده استعفاي حريري، سيد حسن نصرالله به بهترين وجه توطئه مشترک رياض، تلآويو و واشنگتن را خنثي کرد. نصرالله ميدانست که هم آغاز جنگي جديد عليه حزبالله يا عليه ايران و هم موفقيت سعودي در به نتيجه رساندن يک ائتلاف منطقهاي عليه جبهه مقاومت يک بلوف است.
4- در اين بين سعوديها و آمريکاييها به فشار داخلي بر جبهه مقاومت بعنوان اصليترين راه حل مواجهه با قدرت و نفوذ آن دل بستهاند. فشاري در داخل ايران عليه نهادها و نيروهاي «پيشتاز، فشاري در عراق عليه جريان مقتدر حشدالشعبي و فشاري در لبنان عليه حزبالله» اما تا اينجاي کار دستاوردي نداشتهاند. نه اينکه در اين سه حوزه افرادي نبودهاند تا دست به اقدامات بزنند بلکه از اين جهت که اقتدار منطقهاي يک خواست عمومي در هر کشوري است و نيروهايي که در مقابل مقاومت قرار ميگيرند، قادر به مقاومت نيستند. وقتي اقتدار در برابر آمريکا در سطح منطقهاي هواداران قوي داشته باشد به گونهاي که در هر کجاي منطقه فرش را از زير پاي نظاميان آمريکايي و انگليسي بکشد، در داخل نيز موفقيت آنان قوي است. امروز سپاه پاسداران به ميزاني که در سطح منطقه عملکردي مايه افتخار داشته در صحنه داخلي نيز هواداران فراوان دارد و اين مانع تحقق اهداف دشمن ميشود.
بنابراين ترديدي نيست که منطقه دستخوش تحولي بنيادي است اما اين تحولات در سمت محور مقاومت بلکه در سمت محور آمريکايي سعودي است. قضاياي هفته اخير به ما ميگويد همانطور که قطعاً حزبالله در اين منطقه ميماند، آلسعود به زودي از منطقه ريشهکن خواهد شد.
انتهاي پيام/